پیش درآمد: و (به آنها گفتیم:) هنگامی که از آنان و آنچه جز خدا می پرستیدند کناره گیری کردید، به غار پناه برید؛ که پروردگارتان (سایهء) رحمتش را بر شما می گستراند؛ و در این امر، آرامشی برای شما فراهم می سازد. (کهف/16)
در دیدار اتفاقی با یاران پارسی بلاگ، همه شنیده ها تأیید می شود. دستور از مقامات و تصمیم در جلسات تیمی:«سکوت کنید! پاسخ ندهید!» و کاش این جوانان، پاسخی دست کم برای خود داشتند که دلیل این پاسخ ندادن چیست؟ از چه جایگاهی نشأت می گیرد و بر چه منطقی استوار است؟ غرور و خود بزرگ بینی و نگاه عاقل اندر سفیه به کسانی که از سر درد و با در نظر گرفتن دستورات الهی، سخنانشان را منطقی بیان می کنند، اتفاق نمی افتد مگر با غرور و تکبر و خود بزرگ بینی!
هدایت پارسی بلاگ بیش از آنکه فرهنگی باشد از نوع دیگری است. در این نوع هدایت، دستاوردهای فرهنگی در حداقل است. به صبغه این هدایت قبلاً اشاره شده و موجب خشم دوستان گردیده است و گفتیم که پاسخ این آشفتگی را کسانی باید بدهند که با مدیریت سهل انگارانه بر محیطی که اندازه اش را نمی دانند و یا در اندازه اش نیستند، با سبک سری خرد جمعی را زیر پا له می کنند.
بیش از این، ماندن و وقت تلف کردن را جایز نمی دانم. بروید و خوش باشید که فقط شما می فهمید و دیگران هر چه می گویند از سر نفهمی است. بروید و خوش باشید و فکر کنید که دیگران هر چه می گویند از حسودی است (وردی که پدر بزرگ بارها در گوشتان زمزمه کرده و دیگر تلقین شده است!). بروید و خوش باشید که شما می فهمید و در میدانی که خودتان تنها هستید قهرمان اید. بروید و خوش باشید و در تنگنای توهمات نگاه حداقلی و غیر فرهنگی به محیط اینترنت، لی لی بزنید.
می گویید:«در خلوص امیر عباس شک ندارید، ولی اشتباه می کند؟» می گویم:«در خلوص امیر عباس شک دارم، ولی هر چه می گوید مستدل و منطقی و مطالعه شده است!» چرا یک نفر پیدا نشد تا پنبه از گوش ها بیرون آورد و بشنود آنچه را که امیر عباس میگفت؟ آیا ما در خیالات خود غوطهور بودیم یا آنها که نخواستند سخنان ما را بشنوند و در پستوی ذهن تاریک خود نشستند و ندیده و نشنیده برای ما حکم صادر کردند و راه را بر روشنایی بستند؟! کاش می گفتید امیر عباس مشکل شخصیتی و اعتقادی دارد، ولی سخنان منطقی اش را می شنیدید! امیر عباس نیازی ندارد او را مخلص بدانند و تعریف و تمجیدش کنند، اما دوست دارد (یا بهتر است بگوییم دوست داشت) که سخنانش را بشنوند، اما امان از پنبه های به یادگار مانده از عصر جاهلیت!
اکنون به سایه رحمت پروردگارم پناه می برم. با خود عهد شرعی کردهام که دیگر هرگز در پارسی بلاگ چیزی ننویسم. این تعهد برای تأثیر در پارسی بلاگ نیست، سودش برای امیر عباس است. اگر چه دوستانی را که قصدِ تحریم دسته جمعی پارسی بلاگ داشتند، منصرف کردم؛ اما ماندن خود را جایز نمیدانم. می دانم که شبیه داستانِ مولوی (فیل و اتاق تاریک) هر کدام از میدان دریافت خود قضاوت میکنید و شاید واکنش نشان دهید، اما ماندن را جایز نمیدانم. یعنی دیگر کمترین امیدی به خیر و صلاح دوستان ندارم. پارسی بلاگ همین طوریاش هم بهترین و ارزشی ترین محیط وبلاگ نویسی است. یعنی تنهاترین و بهترین؛ یعنی تنهاست و از همین رو بهترین است! روزی را می بینم که به یاری خدا 4 تا جوان دیگر پیدا شوند و در اینترنت کاری کنند که این دوستان بگویند:«آهان! حالا می فهمیم چه می گفتید!»
همیشه گفته ام که مهندس فخری شخصیتی دوست داشتنی دارد. اکنون می گویم که ای کاش مدیر ِ تنهاترین و بهترین محیط وبلاگ نویسی، آدمی قابل تعریف و تمجید نبود، اما کارش را درست انجام می داد! کاش حضراتی که از پارسی بلاگ توقعات غیرفرهنگی دارند و نگاهشان به فرهنگ «حداقلی» است، دریابند که ... بگذریم. خداحافظ. (خوش باشید!)
پینوشت: - کاش دیگر با کسی رو به رو نشوم! - بخش نظرات این یادداشت مسدود است.
|